زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

96. اولین جمله آبان 92

گل قشنگم یکروز سرگرم کار بودم که دیدم صدام زدی و  وایت برد کوچولوت را نشونم دادی که روش یک جمله به انگلیسی نوشته بودی..کلی تعجب کردم که چطور نوشتی..حروف را جداگانه بلد بودی ولی اینکه کلمه  یا جمله سازی کنی برام تعجب اور بود...ازت پرسیدم چطور این ا نوشتی گوشه بالای وایت برد را نشونم دادی و گفتی از اینجا.... برام جالب بود که حتی فاصله ها را رعایت کرده بودی من ازت خواستم دو باره بنویسی و فیلمش را گرفتم تا یادگار بمونه ..تو وبلاگت فقط عکس جمله اول را گذاشتم ولی تو فیلمت تا اخر وایت برد جمله را چند بار نوشتی امیدوارم روزهای موفقیتت را ببینم گل قشنگم ..از همه رنگم   ...
19 آبان 1392

95. عکس یادگاری برای سالهای دور

عزیز دلم خانم قشنگم چند وقت پیش  تو اینترنت  یکسری عکس دیدم که عکاس از یک عکس قدیمی  یه ورژن جدیدش را دوباره گرفته بود... منم تصمیم گرفتم همین کار را بکنم ..  برای یادگاری هم گرمکن خودم را تن شما کردم و عکس گرفتیم... تصمیم دارم هر سال با همین گرمکن عکس بگیریم و توی یه سال مشخص همه عکس ها را کنار هم بگذاریم تا گذر زمان قشنگ مشخص باشه... اره عزیز دلم خیلی ایده های دیگه هم برات دارم.   ...
11 آبان 1392

94.اولین لباس سیاه برای محرم

عزیز دلم امیدوارم همیشه زیر سایه آقا ابوالفضل باشی..چند سالی بود که می خواستم برات لباس مشکی بخرم ..زمانی که میومدیم ایران هرچه بازار میرفتیم گیرم نمی اومد ..می گفتن فصلش باید بیایی و ما هم قسمت نشده بود محرم ایران باشیم تا امسال که بلاخره هم تونستیم عزاداری های واقعی ببینیم و هم بریم هیئت ..شما برای  اولین بار بود دسته و زنجیر زنی و  تعزیه می دیدی و  همه اش برات سوال بود و من باید یکی یکی انها را برات جواب می دادم   بارها از من پرسیدی تو قصه امام حسین چرا به بچه ها آب ندادند و من عاجز از پاسخ این سوال ؟ سوالی که سالها هم بگذره هیچ وجدان پاکی براش جوابی نخواهد داشت.. تک تک قصه های کربلا برات شنیدنی بود و بارها ب...
11 آبان 1392
1